یک رکعت نماز به زبان عشق
در اتاقم ...
در محرابی به وسعت مزار جسمم نشسته ام به تضرع و نیاز ،
جایگاهی ک پرتو و انوار الهی روشنی بخش قلب محزونم می باشد،
پنجره ی اتاق را باز میکنم تا عطر نفسهایش در نجوای نیمه شبم طراوت حضور قلبم را جلایی تازه دهد،
به درگاهش می ایستم برای سلامی به زیبایی تکریم عشق دستانم به سوی فرمانروای روح و روانم بالا می رود و خدایم را صدا میزنم :
درود بر پروردگار یکتا و بی همتا ک وجودم را دربرابر دریای عظمتش قطره ای از امکان لایتناهیش بیش نمیبینم ،
وبعد از سلام به پاس بزرگترین نعمتها و ارزشها ک مرا انسان نامید و دمی از زیباترین ارزشها یعنی عشق را در وجودم نهاد و بر تمام مخلوقاتش منت گذارد ،
بار خدایا بشکرانه کرامتت به راهی ک مرا به رستگاری ک همان قرب الهی است نوید داده ای ، تمنا دارم پایم را در حرکت بسویت ثابت قدم نگه دار،
بار الها مبادا لحظه ای مرا به حال خود رها کنی ک دلم به لغزشهای پست دنیوی ارام و قرار گیرد،بدان جهت ک عشق را مظهر مهر و محبت نامیدی و نفست را دمی برای عشاق و درویشان در رهت قرار داده ای
و میخوانمت به سپاسگذاری به تمام دادهایت ک هر چه عطا فرموده ای نعمت است و هرچه گرفته ای حکمت ،و زبانم به شکرانه ش ناتوان...
بار خدایا...
بزرگیت را دوست دارم بمانند فرزندی ک بهترین تکیه گاه در تمام سختیهایش ، پدرش راستونی استوار و راست قامت میداند وتنها به پشتوانه این وجود است ک رشد و نموش را زیبا احساس می کند.
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در 12 آذر 1395 ساعت 23:35 توسط سجاد
| تعداد بازديد : 139